برای درک هرچه بهتر اصول اولیه زمینه گرایی در معماری این نیاز محسوس است که با تعاریف و مصادیقی از زمینه گرایی بیشتر آشنا شویم. زمینه گرایی (Contextualism) نظریهای فلسفی است که معنا یا درستی یک گزاره را وابسته به زمینه آن میداند. به عبارت سادهتر، این بدان معناست که تفسیر یک عبارت میتواند بر اساس موقعیت یا شرایطی که در آن استفاده میشود، تغییر کند. زمینه گرایی تشخیص میدهد که کلمات یا ایدهها، بسته به عواملی مانند اینکه چه کسی آنها را میگوید، کجا گفته میشوند و چه زمانی گفته میشوند، ممکن است معانی مختلفی داشته باشند. این نظریه بر اهمیت در نظر گرفتن زمینه وسیعتر در درک و ارزیابی گزارهها تأکید میکند، زیرا معنا، ثابت نیست، اما بسته به زمینهای که در آن ارائه میشود، میتواند متفاوت باشد. زمینه گرایی ادعا میکند که همه ارزیابیها، محلی هستند. این دیدگاه حاکی از آن است که مسائل بهتراست به صورت واحدی یکپارچه دیده شوند. بهتر است بگوییم زمینه گرایی مفهومیست که در زمینههای مختلف برای درک اهمیت زمینه در تحلیل یک موقعیت یا مشکل به کار میرود. یکی از حوزههای رایجی که در آن زمینه گرایی استفاده میشود، زبان و ارتباطات است. در این زمینه، معنای کلمات یا عبارات میتوانند بر اساس زمینه یا موقعیت اطراف تغییر کنند. به عنوان مثال، کلمه "تاریخ" بسته به بافتی که در آن استفاده میشود، میتواند به مجموعه حوادث گذشته و یا تاریخ یک رویداد مشخص، اشاره کند.
حوزه دیگری که در آن، زمینه گرایی به طور رایج به کار میرود، در فلسفه، به ویژه در اخلاق و معرفت شناسی است. در اخلاق، زمینه گرایی نشان میدهد که ارزشها و اصول اخلاقی ممکن است بسته به شرایط خاص و یا یک موقعیت خاص متفاوت باشند. این بدان معنی است که آنچه از نظر اخلاقی درست یا نادرست تلقی میشود، میتواند تحت تأثیر زمینهای باشد که یک عمل در آن انجام میشود. در معرفت شناسی، زمینه گرایی با این ایده سروکار دارد که دانش و حقیقت میتوانند نسبت به زمینهای که در آن درک میشوند، متفاوت باشند. این مفهوم، ثابت میکند که آنچه درست یا شناخته شده محسوب میشود، ممکن است بسته به پیشینه، باورها و دیدگاههای فرد یا زمینه فرهنگی که در آن وجود دارد، متفاوت باشد. به طور کلی، زمینه گرایی به ما کمک میکند تشخیص دهیم که درک یک موقعیت مستلزم در نظر گرفتن زمینه و عواملی است که ممکن است بر تفسیر اطلاعات یا رویدادها تأثیر بگذارد. میتوان گفت با در نظر گرفتن زمینه، میتوانیم درک دقیقتر و جامعتری از مسائل پیچیده به دست آوریم و تصمیمات آگاهانهتری بگیریم.
به طور کلی تجارب حسی که از محیط نشات میگیرند، باعث ایجاد خاطرات و معانی میشوند که در حمایت از توسعه حس مکان، نقشی را ایفا میکنند. امروزه این فرآیند به شدت تحت تأثیر رسانههای دیجیتال است. ما میتوانیم مشخص کنیم که چگونه ارتباط شخصی افراد با مکانها، جوامع قویتری را پرورش میدهد. برای قرنها رسانهها بر روی سطوح معماری و نماها حضور داشتند! شیشههای رنگی کلیساهای گوتیک نمونهای از این موضوع است. ترکیبی از مواد و نور برای روشنکردن داستانهای کتاب مقدس برای افرادی که قادر به خواندن یا نوشتن نبودند. نمونههای دیگر عبارتند از: هیروگلیفهای مصری (یکی از قدیمیترین روشهای نوشتن) و نقاشیهای دیواری و نمادهای رنسانس.
در گذشته سلسله مراتب توانایی افراد عادی برای ایجاد اطلاعات یا پیامها بر روی بناها به شکل حداقلی بوده و عمدتاً در اشکال غیرقانونی مانند استفاده از دیوارنوشتهها انجام میشدهاست. با این حال، فرصتهایی هم وجود دارند که به صورت ترکیبی از فنآوریهای دیجیتال و رسانهها با معماری، میتوانند این توانایی را برای افراد بیشتری فراهم کنند تا با آنها تعامل داشته یا ایجادکننده محتوای خود برای معماری رسانه باشند. حال اگر بخشی از مکان در عبور از تاریخ تلاش کرده باشد تا پیامی را به نسلهای بعد برساند، آیا این پیام به طور قطع دریافت خواهد شد؟ آیا میراث گذشته در ماهیت معماری میتواند پیامی را به همراه داشته باشد که در بازههای زمانی متفاوت به یک شکل برداشت شوند؟ و یا تغییر واحدهای زمانی، ارزش آن پیامها را از بین خواهد برد؟
در معماری، زمینه به محیط فیزیکی، اجتماعی و فرهنگی اطلاق میشود که یک ساختمان یا سازه و یا اثرهنری در آن قرار دارد. زمینه شامل طیف گستردهای از عوامل است که بر طراحی و ساخت یک بنا تأثیر میگذارد، از جمله:
• زمینه فیزیکی: این تعریف از زمینه شامل جغرافیا، آبوهوا، و ساختمانهای اطراف سایت میشود. معماران باید با در نظرگرفتن عواملی مانند نور خورشید، الگوهای باد و میزان سر و صدا، نحوه تعامل یک ساختمان با محیط فیزیکی اطراف خود را در نظر بگیرند.
• زمینه اجتماعی: به جامعه و فرهنگی که یک اثر معماری در آن قرار دارد، اشاره میکند. معماران باید به درک درستی از نیازها، ارزشها و خواستههای افرادی که قرار است از آن بنا استفاده و در آنجا به تجارب شخصی دستپیدا کنند، برسند که شامل در نظرگرفتن عواملی مانند دسترسی، میزان فراگیری و حساسیت فرهنگی است.
• زمینه تاریخی: این بخش شامل تاریخ و میراث معماری سایت و منطقه اطراف است. معماران باید به محیط ساختهشده موجود، احترام بگذارند و به آن پاسخی منطقی بدهند و همچنین اطمینان حاصلکنند که بناهای جدید، شخصیت محله را تکمیل و تقویت خواهند کرد.
به همین دلیل درک زمینه برای ایجاد معماری به نحوی که هم به محیط اطراف خود پاسخگو بوده و هم برای کاربران معنادار باشد، بسیار مهم است. با در نظر گرفتن دقیق زمینه کالبدی، اجتماعی و تاریخی، معماران میتوانند ساختمانهایی را طراحیکنند که نه تنها عملکردی هستند بلکه به مبحث زیباییشناختی نیز اشاره دارند و به طور مثبت، به جامعه و محیط نیز کمک میکنند.
البته لازم به ذکر است که زمینه گرایی در معماری نیز تقسیمبندی مخصوص به خود را دارد مانند:
1. زمینه گرایی تاریخی
2. زمینه گرایی بومی (اقلیمی)
3. زمینه گرایی مدرن
4. زمینه گرایی منطقهای
5. زمینه گرایی کالبدی
از اواسط قرن بیستم، ایجاد هماهنگی با بافت سنتی در میان توسعه رو به رشد، دغدغه و علاقه اصلی طراحان بوده است. در حال حاضر توسعه دهندگان املاک، تنها بسیاری از جنبههای ساخت و ساز را صرفا کنترل میکنند، سام جیکوبز بیان میکند که نقش معماران در جامعه معاصر نسبت به زمان بین جنگ جهانی دوم و دهه 1980 که در آن زمان معماری بخش مرکزی بود، در حال کاهش است. اما امروز شکلگیری یک جامعه با درک چشماندازی از آنچه جامعه میتواند انجام دهد و میتواند باشد، میسر است. او معماران را ترغیب میکند که مشتاقانه منتظر یافتن راههای جدیدی برای بازیابی اهمیت در جامعه باشند، فراتر از طراحی و تولید نمای ساختمان. "احساس/جوهره مکان"، مالکیت و هویت نسبت به محیطهای شهری را تعریف میکند. اینکه ما چگونه زندگی، کار و تفریح میکنیم و مکانها چگونه میتوانند از نظر اقتصادی و اجتماعی در دراز مدت برای افرادی که در آنها زندگی میکنند، معنادار و پایدار باشند.
معماری زمینه گرا انعکاسی حقیقی از یک جامعه محسوب میشود که در یک زمان خاص برای یک مکان و افراد خاص ایجاد شده است. این عناصر موقعیت محیط ساخته شده، شرایط و محیط اطراف را تعریف میکنند. به عبارت دیگر، زمان، مکان و افراد، زمینه را برای فُرم ساخته شده، فراهم میکنند. از زمان شکلگیری تمدنهای بشری و پس از آن ظهور مناطق حفاظتشده به عنوان پناهگاه، جوامع به شرایطی که در تولید محیط زندگی بهتر نقش دارند، واکنش نشان میدهند. بناهایی که در دورههای مختلف ساخته شدهاند، جلوههای ملموسی از خواستههای مردم هستند و حس «هُویت» را به درستی به یک مکان ارائه میکنند. زمینه گرایی به طور مکرر به عنوان راه حلی در نظر گرفته میشود تا مشکل پاسخدهی به موقعیتی که در آن قرار داریم حل شود، اما همیشه در چهارچوب معماری با چالشهای گوناگون مواجه بودهاست.
از دیدگاه فرانکی لیاو اینگونه است که در واقعیت روزمره جهان کنونی میبینیم که شیوههای توسعه جدید، بر جذابیت جهانی تأکید دارند در حالی که اینگونه، مفهوم معماری و تداوم را از دست میدهند و محیطی ناسازگار نیز ایجاد میشود. در معماری، زمینه گرایی رویکردی برای دستیابی به یک محیط معمارانه هماهنگ است که در آن سازههای جدید باید با محیط خود سازگار باشند.
ادغام معماری با محیط اطراف نیاز به آگاهی و احتیاط برای پاسخگویی به هویت مشترکی میان افراد به جای ترجیحات فردی دارد. (لامبه و دونگر، 2019). زمینهها معمولاً در مقیاسهای مختلفی ایجاد میشوند که با محدوده طراحی معماری متناسب است. توپوگرافی، پوشش گیاهی، شرایط شهری مانند تراکم ساختمان، خیابان، پیادهروها و ارتباط آنها، انواع و ترتیب مصالح، فواصل ساختمانها، شرایط جغرافیایی منطقه، تراکم ترافیک شهری و جمعیت نمونههایی ازآنچه "بافت" نامیده میشوند، هستند. به گفته توماس و گارنهام معماری باید در محیطی با بافت تاریخی و فرهنگی قرار گیرد، باید گذشته و حال را با یکدیگر ترکیب و همچنین بتواند برنامهای برای آینده پیشبینی کند.
معماری باید از نظر ویژگیهای فضایی، عناصر بکار رفته و الگوهای رفتاری، حس مکان و هُویت آن را به زمینههای خود بدهد. با توسعه روزافزون و نگرانی برای یافتن معنای حقیقی هُویت، نیاز به احیای ویژگیهای قدیمی برای پاسخگویی به نیازهای معاصر جامعه وجود دارد. رویکرد معماری زمینه گرا مبتنی بر درک ماهیت محیط ساخته شده و پاسخگویی دلسوزانه به آن است. بحث لوفایور و تزونیس در مورد زمینه گرایی در قرن بیست و یکم، همانطور که فرامپتون در سال 1983 توصیف کرد، پایه نظری این کار را فراهم میکند. در رویکرد زمینه گرا، ایجاد ساختمانهایی که با بافت اطراف سازگار هستند، موضوعی حیاتی است. طراحی زمینه گرا نیازمند درک عمیقتری از محیط فیزیکی و تجزیه و تحلیل الگوهای معماری موجود برای استخراج قوانین و ویژگیهایی است که به ایجاد یک محیط هماهنگ کمک میکنند. این دیدگاه به تلاشها برای دستیابی به هماهنگی معماری، به ویژه هماهنگی و تداوم زیباییشناختی در منطقه سنتی کمک میکند. تجزیه و تحلیل و تفسیر سبک معماری بافت اطراف یک بنا، از طریق قوانین و کمکهای مدلسازی در تولید الگوهای جدید که ویژگیهای معماری هر اثر را به همراه خود دارند، میتواند به عنوان یک نقطه مرجع ارزشمند برای تلفیق رویکرد نوآورانه و طراحی زمینه گرا باشد.
باید به این نکته نیز توجه داشت که تجزیهوتحلیل سبک معماری سنتی به طور قابل توجهی بر فرآیند تصمیمگیری طراح در هنگام اتخاذ رویکرد طراحی زمینه گرا تأثیر میگذارد. در اینجا به طراحی معماری به عنوان فرآیندی برای تفسیر زمینه که شالودهای از تجارب اجتماعی-فرهنگیست نگاه میشود. این امر از طریق طرحوارهای مُدون در هنگام پرداختن به موضوع خواستهها و نیازهای معاصر مورد بررسی قرار میگیرد.
در نهایت اهمیت به زمینه گرایی در معماری در اولین قدم با آنالیز و درک بافت جغرافیایی، تاریخی، فرهنگی و اجتماعی سایت، تجزیه و تحلیل آب و هوا، توپوگرافی، پوشش گیاهی، نور خورشید، الگوهای باد و سایر عوامل محیطی ایجاد میشود. پس از آن:
• مطالعه زمینههای اطراف مانند ساختمانهای مجاور، خیابانها، مناظر و بافت شهری و مشخص کردن ویژگیها یا عناصر کلیدی که باید در طراحی مورد توجه قرار گیرند، در اولویت است.
• درک نیازها و ترجیحات خاص مشتری
• درک الزامات عملکردی، بودجه، جدول زمانی و هرگونه محدودیت دیگر
• ایجاد یک مفهوم برای پاسخ به بافت و یکپارچگی با محیط اطراف
• بررسی ریزبینانه رویکردهای مختلف طراحی که رابطه بین ساختمان و بافت آن را تقویت میکند.
• انتخاب مواد متناسب با بافت با توجه به مفاهیم زیبایی شناسی، دوام و پایداری
• در نظرگرفتن تکنیکهای ساختوساز و همسویی آنها با سنتها و شیوههای ساختوساز محلی
• در نظرگرفتن اصول طراحی پایدار برای به حداقل رساندن اثرات زیستمحیطی ساختمان شامل اِستراتژیهای طراحی فناوری غیرفعال برای بهینهسازی انرژی و تهویه طبیعی
• تعامل با ذینفعانی مانند جوامع محلی و مقامات برای بهدستآوردن بازخورد صحیح
• اطمینان داشتن از انعکاس آرزوها و ارزشهای افرادی که با ساختمان تعامل خواهند داشت.
• درک قوانین محلی ساختمان، مقررات و الزامات منطقه و پیروی از آنها
• اخذ مجوزها و تاییدیههای لازم قبل از اقدام به ساختوساز
• طراحی فضاهایی سازگار و انعطافپذیر نسبت به تغییرات آتی
• ارزیابی منظم عملکرد ساختمان در پاسخ به بافت، تلاش برای دریافت بازخورد از کاربران و نظارت بر تاثیر ساختمان بر محیط اطراف
معماری کانتکسچوال یا همان معماری زمینه گرا، یک رویکرد طراحی است که بر رابطه بین بنا و محیط اطراف آن تاکید دارد و به دنبال ایجاد آثاری است که به بافت فیزیکی، اجتماعی و فرهنگی خود پاسخگو باشد. معماری کانتکسچوال به محیط ساخته شده موجود، هم از نظر مقیاس و هم از نظر سبک، احترام گذاشته و آن را تکمیل میکند. از کنار هم قرارگیریهای نامطلوب اجتناب و تلاش میکند تا رابطهای هماهنگ، بین ساختارهای جدید و قدیمی ایجاد کند.
معماری کانتکسچوال آب و هوای محلی و شرایط سایت را در نظر میگیرد. این آثار به گونهای طراحی شدهاند که به جهتگیری خورشید، الگوهای باد و سایر عوامل محیطی پاسخ دهند تا بهرهوری انرژی و راحتی ساکنین را به حداکثر برسانند. معماری کانتکسچوال نیازها و ارزشهای جامعهای که در آن ساخته شده است را، در نظر میگیرد و به دنبال ایجاد بناهایی است که بازتابدهنده هویت فرهنگی آنجا باشند. معماری کانتکسچوال اغلب از مصالح محلی و تکنیک های ساخت و ساز سنتی استفاده میکند. این امر به پیوستگی بنا به محل خود کمک کرده و از اقتصاد محلی نیز حمایت میکند.
فرهنگ، به معنای شیوه زندگی در یک بافت اجتماعی خاص است. اگرچه با تغییر نسلها، فرهنگ نیز شکل دیگری به خود میگیرد، اما بهترین راهیست که معماران و سازندگان میتوانند به باورها، هنجارها و ارزشهای یک مکان احترام بگذارند. بسیاری از ناظران میگویند که انطباق فرهنگ جامعه با معماری بهترین راه برای برجسته کردن پویایی فرهنگی مردم است. در واقع، از قرون اولیه با تکامل فرهنگ، تفکر بسیاری از معماران معاصر نیز با چالشهای متفاوتی روبهرو بوده است. برای مثال، معماری آمریکایی در طول سالها تکامل یافته و از فرهنگهای بیشماری از نقاط مختلف جهان صحبت میکند.(بیشتر با تأکید بر نمایش پویایی فرهنگی «قاره کهن»). مثلا ساختمان لویی سالیوان به عنوان اقتباسی از آثار/طراحیهای معماری کلاسیک و آثار معماری معاصر طراحی شده است.
در سطح جهانی، برخی از فرهنگها نسبت به دیگران تأثیر بیشتری بر معماری داشتهاند. تالار شهر Saynatsalo توسط Alvar Aalto به افقهایی رسیدهاست که در آنجا معماران و مهندسان برای اطمینان از مطابقت ساختمانهایشان با فرهنگ محلی، به همه آنها اندیشیده بودند. این ساختمان از سنت سازههای اروپایی و مدل بُرجها پیروی میکند و از دو ساختمان آجری با قاب چوبی تشکیل شده است.
جنبههای خاصی از معماری اروپایی نیز بر طراحی بناها تأثیر گذاشته است. به عنوان مثال، بُرج ساختمان برای همتای خود در سینا جذاب است، در حالی که چیدمان حیاط، که بخشی از ساختار ساختمان را تشکیل میدهد، به تاریخچه جذاب میدان سن مارکو در ونیز برمیگردد. طراحی دوباره حیاط همچنین نمایانگر دموکراسی است که یک نظام سیاسی پذیرفته شده فرهنگی در جامعه و الگویی از تعامل باز بین مردم و حکومتشان است. طراح ساختمان همچنین استفاده از آجر را به عنوان مصالح اصلی ساختمان محدود کرد زیرا نشاندهنده سنتهای جامعه بود.
در دهه 1980، زمینه گرایی عمدتاً با انطباق و سازگاری بصری با محیطهای ساخته شده اطراف، همراه بود. احتمالاً موضعی منفعلانه نسبت به بیتوجهی مُدرنیسم به زمینه، گُسست از گذشته و دکترین «روح زمانه» بوده است.
در سال 1988، معماران آوانگارد در نمایشگاه معماری ساختارشکنی موزه هنر مُدرن (MOMA) گِرد هم آمدند تا به پستمُدرنیسم و زمینه گرایی آن حمله کنند. فیلیپ جانسون و مارک ویگلی اظهار داشتند که «زمینه گرایی به عنوان بهانهای برای ماندن در سطح متوسط و برای خدمت احمقانه نسبت به افراد آشنا استفاده شده است». هویت با تقلید از گذشته در ذهن ظاهر میشود اما در معماری، مفهوم هویت با تقلید از گذشته ایجاد نمیشود، زیرا استفاده از گذشته اگرچه شرط لازم است، اما کافی نیست!
بنابراین معماران زمینه گرا با تکیه بر اصل اولیه حفظ هُویت بنا و یا یک منطقه تاکنون تلاش کردهاند که طراحی، ساخت، مرمت و بازساری را در جهتی پیش ببرند که روح هر اثر، در هر زمان و با هر سبک از ساخت به زندگی خود ادامه دهد.
سوالی که اینجا مطرح میشود این است که "آیا یک ساختمان و یا در حقیقیت معماران نسبت به محیط اطراف که پروژهها در آن واقع میشوند، مسئولیتی دارند؟"
منطقهبندی مبتنی بر فُرم در بسیاری از مکانها وجود دارد و به نظر میرسد جذابیت و استفاده از آن در حال گسترش است. منطقهبندی معمولاً به استفاده از زمین و نحوه تخصیص فضا از منظر اندازه و تراکُم میپردازد، اما منطقهبندی مبتنی بر فُرم - طبق مؤسسه کدهای مبتنی بر فُرم - به عنوان یکی از مقررات توسعه زمینه تعریف میشود. به نظر میآید معماری زمینه گرا برای همیشه یک موضوع قابل بحث خواهد بود و حضور مداومش با گذشت زمان، موثرتر واقع خواهد شد.
زمینه گرایی پاسخی است به مکانی که چیزی در آن ساخته میشود. این معماری طرفدار منطقهبندی مبتنی بر فُرم نیست. زیرا همگنی وحشتناکی را ایجاد میکند. چرا که آن بناها نه تنها با اجرای قوانین، ممکن است ناسازگار باشند، بلکه ممکن است منجر به ایجاد ساختمانهای بدون مصرف و با اشکال و مصالح اجباری بشوند. از آنجا که قوانین، دائماً تغییر میکنند ممکن است در نهایت چیزی را رشد ندهند و اِکتفاکردن به فُرم، معماری زمینه گرا را از بین ببرد. اگر مجبور به انتخاب بشویم، منطقهبندی مبتنی بر فُرم بهتر از در نظر نگرفتن زمینه است. همه ما میدانیم که نمیتوان قوانین را به اجبار اجرا کرد و امید به ایجاد معماری خوب به طور قطع داشت، اما میتوانیم معماریهای عجیب و وحشتناک را محدود کنیم!
معماری بومی معرف نیازهای محلی در معماری است. استفاده از مصالح محلی در ساختوساز تا اهمیت به سنتهای محلی در معماری از اولویتها محسوب میشوند. سیاست اغلبا در تلاش است تا از تاریخچه مکانهای مختلف در آثار معماری محافظت کند. برای مثال، آمریکا تعدادی از شگفتانگیزترین بناهای جهان را دارد که نه تنها به دلیل اِستعدادها و مهارتهای حرفهای معماران، بلکه به دلیل نگرش باز مخاطبان آن آثار بوده و از همین جهت به جنبه جداییناپذیر تاریخ آنها بدل شده است. با همین رویکرد، مقامات مختلف، پیمانکاران را از ساخت انواع خاصی از ساختمانها منع کردهاند، بهویژه اگر با علایق یا ترجیحات مردم محلی همسو نباشد. اهمیت نفوذ فرهنگ و سنت در انواع مختلف طرحهای معماری سالهاست که توجه بخش کثیری از معماران را به خود جلب کرده است. به عنوان مثال، شکل هِرم مصر در انواع مختلفی از آثار معماری در سراسر جهان نفوذ کرده است. معماران مختلفی مانند I.M Pei در فرانسه از این فُرم و سنت فرهنگی در آثار معماری خود تقلید کردهاند. هرم لوور یکی از انواع آثار معماریست که اَشکال فرهنگی آثار مصری را به عاریت گرفته است. اگرچه برخی از افراد، اثر معماری فوقالذکر را به دلیل تضاد شدید آن با ساختمان کلاسیک پُشت سرش، مورد انتقاد قرار دادهاند، اما اکثر مخاطبان و منتقدان آن را به دلیل تواناییاش در ادغام طرحهای معماری معاصر و کلاسیک، ستایش کردهاند.
در زمینه گرایی در معماری ما به دنبال ساختاری اصولی برای ایجاد سازگاری ساختمانها با فرهنگ محیط خود هستیم. در واقع میخواهیم بدانیم که چگونه طراحی معاصر با نیازهای متغیر جامعه میتواند بدون تقلید صرف، سازگار شود. اصطلاح "معماری بومی" بهعنوان یک گرایش معماری، از نیمه قرن بیستم کاربرد وسیعی یافت. این معماری، مردمی بوده و توسط مردم ساخته میشود و از جمله مهمترین ویژگیهای آن میتوان به استفاده از روشهای ساخت سازندگان محلی، شکل گرفتن بر اساس تجربه و نه علم و دانش و مبتنی بودن بر تمرین و نوآوری فنی اشاره نمود. اگرچه زمینه گرایی در این شیوه از معماری مورد بررسی قرار میگیرد اما در یک نگاه کلی اینگونه میتوان گفت که در معماری بومی، رویکرد زمینه گرایی اغلب به شکل ناخودآگاه مورد استفاده بوده است. برای مثال در دوران پُستمُدرن با وجود آن که نقش تاریخ و فرهنگ، ملموستر است، اما به واسطه حضور مُدرنیسم که از توجه به تاریخ و هُویت کمی میکاست و حضور بیشتر رویکردهایی مثل فُرمگرایی و عملکردگرایی، توجه به محیط طبیعی و بستر اقلیمی، یکی از ابعاد غیرقابل حذف و انکارناپذیر در طراحی آن بوده اما نوع شکلگیری آن در بیشتر موارد از سبک تقلید پیروی میکرده است.
بنابراین شاید بتوان گفت، توجه به زمینه و به عبارت دیگر زمینه گرایی که در معماری بومی، غالباً از اصول نانوشته معماریست، در معماری زمینه گرا به شکل آگاهانه مورد توجه بوده و همواره در شیوههای طراحی و آموزش معماری نقش داشته است. با توجه به اینکه در یک تعریف ساده، زمینه گرایی در معماری را میتوان معماری وابسته به شرایط مکان و زمان دانست، در نگاه نخست، وابستگی دو مفهوم معماری بومی و معماری زمینه گرا به مکان و زمان، از نزدیکی آنها حکایت دارد اما آنچه مُنجر به شکلگیری دو رخداد متفاوت میشود، همان جزییات اولویتدار در بررسی هر کدام از آنهاست.
هر زمینه شهری، دارای مقیاس، حجم، فُرم فضایی و مصالح و شیوه معماری و شهرسازی ویژه خود است که به طراحان در خصوص نحوه مداخلات کالبدی، رهنمودهای لازم را اِرائه میکند و مسئولان نیز به نحوی، کنترلهایی را اعمال میکنند. بنابراین مباحث نظری و فلسفی، اغلب بر چگونگی و کیفیت وقوع این موضوع و نحوه سازگاری و پیوستگی میان بناهای جدید با وضعیت ساختاری موجود تأکید دارند. به عنوان مثال برای درک بهتر این موضوع میتوانیم به معماری شوشتر در کشور خودمان نگاهکنیم. در معماری بومی شوشتر، شاهد طراحیهایی با اهداف منطقی در راستای حفظ انرژیهای موجود و همزیستی مُنسجم با محیط پیرامون برای زیستی طولانی بدون نیاز به مصرف انرژیهای تجدیدناپذیر هستیم. در معماری بومی و زمینه گرا به حفظ فرهنگ و ارزشهای محلی پرداخته میشود اما در معماری زمینه گرا اصل عدم تغییر اصول گذشته از شروط لازم نیست! امروزه اگر ساختوسازی بیتوجه به زمینه صورت گیرد، آن اثر به عدم ارتباط با ساختمانهای اطراف خود دچار میشود که مُنجر به به بروز مسائلی چون اغتشاش و ناهماهنگی، بحران هویت، ناخوانایی و عدم مطلوبیت خواهدشد، اما ممکن است بنایی بر مبنای اصول معماری بومی ساخته شود که ارتباط خود با بناهای اطراف را نیز همچنان دارد اما مخاطب با آن نه تنها ارتباط برقرار نمیکند بلکه پیام تاریخی آن را نیز نمیشنود. در زمینه گرایی سه نکته کلیدی همواره مورد توجه است: حفظ بهترینهایی از میراث گذشته، توجه به نیازهای فعلی و تدارک آینده مناسب.
در رویکرد زمینه گرایی، انطباقپذیری طرحها با شرایط جدید، برای استفادهکنندگان حائز اهمیت است. بدان معنا که نمونههای جدید نباید تقلیدی صرف از گذشته باشند، بلکه باید از نظر کارکرد و مشارکت مردمی و سازگاری با نیازهای امروز نیز مورد توجه قرار گیرند. در رویکرد زمینه گرایی، توجه به استفادهکنندگان در کنار توجه به محیط طبیعی و مصنوع نیز ضرورت پیدا میکند و شناخت بسترهای طبیعی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، موجب درک و خوانایی فضاهای شهری میشود. معیارهای طراحی بومی در خیابانهای شهری بومگرا مانند یزد، معیارهایی کالبدی، عملکردی و معنایی هستند. اگرچه توجه به نیازهای انسان و به ویژه نیازهای انسان معاصر ضروریست، چرا که طراحی برای استفاده در زمان حال و آینده است اما الگوی رفتاری و مشخصههای اجتماعی زمینه، نسبت به ویژگیهای فُرمی، اهمیت بیشتری دارند و در طراحی نیز باید بر آنها تأکید شود. در معماری بومی و پایدار، ارزش مکان و ساخت آن با توجه به ویژگیهای منحصر به فرد آنجا مورد توجه قرار میگیرند. اما در معماری زمینه گرا علاوه بر حفظ و تقویت منابع طبیعی و ارزشهای فرهنگی و تاریخی مناطق، برانگیختن حس هویت و تعلق به مکان و ایجاد الگوی صحیح برای بازسازی بنا در هر بازه زمانی، از ضروریات است.
زمینه گرایی در معماری معتقد است که ساکنان یک مکان در هر ابعادی، هُویت خود را از طریق ارتباطات اجتماعی و مشارکت در ایجاد فضاهای ماندگار آن محیط دریافت مینمایند لذا نمیتوان در طراحی، محیط، مردم و استفادهکنندگان را نادیده گرفت. مفهوم معماری بومی به طور نسبی از ویژگیهای زمینه گرایی برخوردار است. در واقع معماری زمینه گرا بهعنوان ظرفی برای تعریف اصول نامبرده عمل میکند. از طرف دیگر معماری بومی بهعنوان رویکردی در معماری، به شکلی مطلوب، پاسخگوی شرایط گوناگون بوده و برای همین در قرن بیستم مورد توجه قرار گرفت. اما با دریافت پیامهای معماری زمینه گرا معماران متوجه شدند که میتوانند به شکل مطلوبتری به اصول مورد نظرشان جامه عمل بپوشانند.
به گفته ونچوری، «هر بنایی باید بر اساس زمینه فرهنگی، اجتماعی، تاریخی، کالبدی و شرایط خاص آن، طراحی و اجرا شود» به عقیده واترهاوس «یک اثر معماری با نظام بزرگتر شهری مرتبط است و در سلسله مراتبی از مجموعهها قرار دارد. زمینه گرایی، محل ارتباط و پیوند معماری و شهرسازی است و نقطه عزیمتی برای دستیابی به شهر منسجم محسوب میشود.»
در معماری بومی طراح تنها به زمینه گرایی تاریخی که نوعی از تعهد به میزان و نظم ارتباطی اجزای شهر در طول زمان است بسنده میکند. اما از آنجایی که نمیتوان ابعاد کالبدی و انسانی یک مکان را از هم کاملا مجزا ساخت، بنابراین میتوان معماری زمینه گرا را اینگونه تعریف کرد که نوعی از معماریست که بر پیوند با ابعاد مختلف زمینه اَعَم از مکان و زمان، انسان و کالبد محیط تأکید داشته و با درک پیام آن، تا بخش زیادی از مسیر شکلگیری زمینه، طی خواهدشد. در واقع میتوان گفت که بومگرایی به عنوان روشی در برنامهریزی معماری، از دهه 1960 تبدیل به نگرشی مهم در تفکر شهری و معماری شد. در شرایطی که معماری مُدرن با از دست دادن ارتباط با زمینههای فرهنگی و تاریخی و مشارکت استفادهکنندگان در فرآیند طراحی، مورد انتقاد صاحبنظران قرار گرفت، معماری بومی که تا آن زمان کمتر مورد بحث بود، از جمله در ویژگیهایی نظیر تأمین آسایش استفادهکنندگان با استفاده از مصالح، جزئیات و روشهای ساخت محلی و در تأثیر بر جامعه و ارائه راه حلهای اساسی همراه با نتایج پایدار، مورد توجه و تحسین قرار گرفت. البته بدیهیست که فنون سنتی دارای مزایا و معایب خاص خود بودند و باید با دقت مورد بررسی قرار میگرفتند.
مشخصه مهم ساختمانهای بومی این است که در آنها هیچ چیز اضافی به چشم نمیخورد و راهحلها، نتایج اساسی قرنها تجربه هستند. اما کمبود مطالعه و منابع نظری و زیباییشناختی از خصوصیات بارز آن است که میتوان با ویژگیهایی نظیر احترام به مردم و سکونتگاههای آنها و در نتیجه به کل محیط زیست طبیعی و انسانساخت، کارکردی مشابه با لهجه محلی برای آن قائل شد. متنوع و با سبک مشخص و در نهایت، هماهنگ با سایت و خُرداقلیمها. معماری بومی خانههای ساختهشده از مصالح موجود در محل را در برمیگیرد که بر اساس هویت محلی شکل گرفتهاند. این نوع از معماری بر اساس قوانین ابتدایی که نتیجه سادگی و سالها تمرین و تجربه بود، شکل گرفته است. با توجه به آنچه که گفته شد، معماری بومی را میتوان معماریای دانست که به یک محدوده مکانی خاص تعلق دارد. اما معماری زمینه گرا اگر چه اثر معماری را به زمینه پیوند میدهد اما این قابلیت را به بنا میدهد که در زمانهای متفاوت با وجود همه تغییرات غیر قابل انکار در آن مکان، به مسیر خود ادامه دهد. به همین جهت میتوان از معماری بومی به عنوان معماری محلی نیز یاد کرد.
برنارد رودوفسکی در کتاب خود تحت عنوان "معماری بدون معمار" که تعبیر وی برای معماری بومی است، معماران و خالقان این آثار را هنرمندان ناشناس این نمایش (سازندگان بیعلم) معرفی میکند که در زمان و مکان ویژه، استعداد قابل تحسینی را در انطباق ساختمان با طبیعت پیرامون (زمینه طبیعی) از خود نشان دادند. پیش از فروپاشی مرزهای فرهنگی که در قرن نوزدهم اتفاق افتاد، فُرمها و عناصر ویژه معماری بومی در تمامی جهان دیده میشدند. ساختمانهای هر ناحیه، ثمره شگفتانگیز وصلت خوشایند تصورات مردم با خواستههای محیط بود.
معماری خاک یک رویکرد طراحی است که در هنگام طراحی ساختمان، شرایط خاک یک سایت را در نظر میگیرد. از تکنولوژی خاک کوبیده میتوان برای ایجاد بناهایی استفادهکرد که پایدارتر هستند و اثرات زیست محیطی کمتری دارند، به راستی که خاک جزو اصلی بناهای آینده است! از سویی دیگر، معماری زمینه گرا هم یک رویکرد طراحیست که محیط اطراف از جمله آب و هوا، فرهنگ و تاریخ یک مکان را در نظرمیگیرد. از معماری زمینه گرا همچنین میتوان برای ایجاد بناهایی استفاده کرد که با محیط اطراف خود هماهنگ هستند و ویژگی منحصر به فرد یک مکان را منعکس میکنند. معماری خاک و معماری زمینه گرا دو رویکرد با تعریف اولیه جداگانه هستند که میتوانند با هم برای ایجاد بناهایی که هم پایدار بوده و هم به محیط اطراف احترام میگذارند، استفاده شوند. با درنظرگرفتن شرایط خاک و محیط اطراف، معماران میتوانند ساختمانهایی را ایجادکنند که احتمال موفقیت بیشتری دارند و تأثیر مثبتی بر جامعه خواهند داشت.
معماری زمینه گرا در ایران باستان مانند سفری در زمان برای کشف ریشههای میراث غنی معماری ایران است. معماری ایران باستان، مُتاثر از مجموعهای از تمدنها و فرهنگهاییست که در طول هزاران سال در این منطقه سکونت داشتهاند و نشاندهنده ارتباط عمیق با محیط، فرهنگ و نظامهای اعتقادی زمان خود است. یکی از شاخصترین ویژگیهای معماری ایران باستان، استفاده از فُرمهای ارگانیک و هندسی با الهام از طبیعت بوده است. از ویرانههای باشکوه تخت جمشید تا کَندهکاریهای پیچیده طاق بُستان، معماران ایران باستان از دنیای طبیعی الهام میگرفتند و عناصری مانند گُلها، تاکها و حیوانات را در طرحهای خود میگنجاندند. این نقوش نه تنها در خدمت اهداف زیبایی شناختی بودند، بلکه دارای معانی نمادین مربوط به باروری، زندگی و معنویت بودند که انعکاسی از باورها و ارزشهای جامعه ایران باستان است.
یکی دیگر از ویژگیهای بارز زمینه گرایی در معماری در ایران باستان، استفاده از سازههای تاریخیست که قدرت، اعتبار و عظمت را منتقل میکنند. ساخت کاخها، زیگوراتها و مقبرههای عظیم، مانند آرامگاه کوروش کبیر در پاسارگاد، نمادی از اقتدار و ماندگاری بوده و قدرت و جاهطلبی حاکمان ایران باستان را به نمایش میگذارد. این سازهها اغلب با کندهکاریهای پیچیده، کتیبهها و عناصر تزئینی که به عنوان پدیده تشویقکننده دستاوردهای حاکمان و شکوه امپراتوری آنها بودند، تزئین میشدند. علاوه بر این، معماری باستانی ایران درجه قابل توجهی از نبوغ و مهارت مهندسی را به نمایش میگذاشت که در ساخت سقفهای طاقدار، سقفهای گنبدی و سیستمهای آبیاری دیده میشود. معماران و سازندگان در ایران باستان در استفاده از سنگ، آجر و آجر گلی برای ایجاد سازههای بادوام و کاربردی که از آزمون گذر زمان سربلند بیرون میآمدند، تسلط داشتند. چیدمان شهرهای ایران باستان، با خیابانهای پر پیچ و خم، میادین عمومی، و ساختمانهای به هم پیوسته، بازتاب درک عمیقی از برنامهریزی شهری و سازماندهی اجتماعی، پرورش زندگی جمعی و مدنی بود.
معماری ایرانی به دلیل پیوند عمیق خود با تاریخ، فرهنگ و جغرافیا شهرت دارد و ترکیبی منحصر به فرد از سنت و نوآوری ایجاد میکند. مفهوم معماری زمینه گرا در ایران حول محور ایده هماهنگ ساختن سازههای جدید با محیط اطراف، احترام به بافت تاریخی و انعکاس میراث فرهنگی ملت است. یکی از جنبههای کلیدی معماری زمینه گرا در ایران، ترکیب عناصُر و مصالح طراحی سنتی است. معماران اغلب از معماری باستانی ایرانی، مانند کاشی کاریهای پیچیده، سقفهای طاقدار، و چیدمان حیاط که در ساختمانهای تاریخی مانند مساجد، کاخها و باغها یافت میشود، اِلهام میگیرند. معماران با ادغام این عناصر سنتی در سازههای مُدرن، به میراث غنی معماری ایران اَدای احترام میکنند و در عین حال فضاهایی چشمگیر از لحاظ بصری و معنادار خلق میکنند.
یکی دیگر از ملاحظات مهم در زمینه گرایی در معماری در ایران، واکنش به اقلیم محلی و شرایط محیطی است. مناظر متنوع ایران، از بیابانهای خشک گرفته تا درّههای سرسبز، معماران را با چالشها و فرصتهای منحصر به فردی مُواجه میکند. شیوههای طراحی پایدار، مانند تکنیکهای خنککننده غیرفعال، سیستمهای تهویه طبیعی و استفاده از مصالح محلی، نقش مهمی در ایجاد ساختمانهایی دارند که به محیط اطراف خود حساس هستند و تأثیرات محیطی آنها را به حداقل میرسانند.
علاوه بر این، معماری زمینه گرا در ایران، اغلب منعکسکننده ارزشهای فرهنگی و پویایی اجتماعی جامعهای است که به آن خدمت میکند. ساختمانها نه تنها به عنوان ساختارهای فیزیکی، بلکه به عنوان فضاهایی طراحی میشوند که تعامل، مشارکت اجتماعی و احساس تعلق را تقویت میکنند. معماران ایرانی چه در خلق یک ساختمان اداری معاصر در تهران شلوغ و چه یک خانه سنتی از خشت و گل در روستایی دورافتاده، همواره در تلاشند تا محیطهایی را ایجاد کنند که با مردم ساکن در آنها ارتباط برقرار کرده و کیفیت زندگی را بهبود ببخشند و هُویت محلی را حفظ کنند.
اکنون معماری زمینهای در ایران، حوزهای پُرجنبوجوش و در حال تحول است که نه تنها از میراث غنی معماری کشور تجلیل به عمل میآورد، بلکه اصول طراحی مُدرن و شیوههای پایدار را نیز دربرمیگیرد. معماران ایرانی با آمیختن سنت با نوآوری، اَرج نهادن به محیط زیست و پاسخگویی به نیازهای جامعه، به خلق فضاهایی ادامه میدهند که نه تنها از نظر بصری خیرهکنندهاند، بلکه عمیقاً معنادار و از نظر فرهنگی مرتبط نیز هستند. بیشتر بناهای کنونی دارای فضاهای سنتی و غیرمُدرن هستند که به دورههای متفاوتی تعلق دارند. به طور کلی ایجاد هماهنگی بین معماری مُدرن با بافت مُدرن همیشه آسانتر از ایجاد هماهنگی بین معماری مُدرن با زمینههای غیر مُدرن است. لازم به ذکر است که این بدان معنا نیست که ساختمانهای کنونی که بافت غیر مُدرن خود را نادیده میگیرند لزوما زیبا نیستند، اما این اساساً ماهیت خود محوری و ضد اجتماعی آنها را نشان میدهد. معماری زمینه گرا تلاشی برای نشان دادن توانایی ایجاد محیط بصری دلخواه در مقیاسی بزرگتر از معماریست!
اکثر دانشکدههای معماری در کشور ما بر طراحی زمینه گرا تأکید دارند، اما به جای یک رشته مجزا، این مبحث در دروس مختلف ادغام شده است. به همین دلیل دانشآموزان در استودیوهای طراحی یاد میگیرند که سایت، تأثیرات فرهنگی و عوامل محیطی را تجزیه و تحلیل کنند. جالب است بدانید که رشتههای مشابه مانند معماری منظر، به شدت بر محیط طبیعی و ساخته شده متمرکزاند و اغلب ملاحظات اکولوژیکی و فرهنگی را در برمیگیرند. در رشته طراحی شهری تمرکز بر اصول طراحی شهرها و ادغام برنامهریزی شهری با نیازهای اجتماعی و عوامل محیطی، است. در رشته مرمت، حفظ بناها و محوطههای تاریخی حایز اهمیت است که نیاز به درک عمیق بافت تاریخی دارد.
در حالی که یک رشته خاص با عنوان "معماری زمینه گرا" هنوز در ایران و در نظام آموزشی ما وجود ندارد، مفهوم زمینه و درک آن در رشته معماری اساسی است. این موضوع در برنامههای درسی و تمارین حرفهای گنجانده شده است و تضمین میکند که بناها نه تنها از نظر زیباییشناسی دلپذیر، بلکه پاسخگو، پایدار و از نظر فرهنگی نیز مرتبط باشند.
تکامل شهرها در سراسر جهان و چگونگی شکلگیری آنها توسط عوامل فرهنگی، تاریخی و محیطی ما را به سمت بررسی ریشههای زمینه گرایی در معماری در برنامهریزیهای شهری میبرد. معماری زمینه گرا در برنامهریزی شهری به دنبال ایجاد محیطهای ساختهشده هماهنگ و پایدار است که به ویژگیهای منحصربهفرد هر شهر پاسخ دهد، هویت آن را منعکس و نیازهای ساکنان آن را برآورده سازد. یکی از شاخههای مهم معماری زمینه گرا در برنامهریزی شهری، مفهوم «شهرسازی پاسخگو» است. این رویکرد بر طراحی شهرهایی تاکید دارد که با محیط، آب و هوا و بافت فرهنگی خود سازگار هستند. شهرسازی پاسخگو شامل ایجاد فضاهای انعطافپذیر با کاربری چندگانه است که میتواند به نیازهای متغیر در طول زمان پاسخ دهد، حس بودن در اجتماع را تقویت کند و پایداری را ارتقا دهد. با ادغام عناصری مانند فضاهای سبز، مسیرهای مناسب برای عابر پیاده و سیستمهای حمل و نقل عمومی، شهرها میتوانند زیستپذیرتر، انعطاف پذیرتر و فراگیرتر شوند.
اشتقاق مهم دیگر «تحول مناطق تاریخی» است. بسیاری از شهرهای جهان با حفظ میراث معماری و تطبیق آنها با نیازهای معاصر، محلههای تاریخی خود را احیا کردهاند. با آمیختن تلاشهای مرمت با مداخلات مُدرن، مانند استفاده مجدد از ساختمانهای قدیمی، توسعه تکمیلی و احیای فضاهای عمومی، برنامهریزهای شهری با موفقیت شخصیت و جذابیت مناطق تاریخی را حفظ کردهاند و در عین حال از رشد اقتصادی و رفاه جامعه نیز حمایت میکنند.
علاوه بر این، «ادغام هویت فرهنگی» نقش مهمی در شکلدهی اِستراتژیهای برنامهریزی شهری دارد. شهرها به طور فَزایندهای اهمیت حفظ میراث فرهنگی، سنتها و آداب و رسوم محلی را در محیط ساخته شده دارند، درک میکنند. با گنجاندن عناصر معماری سنتی، صنایع دستی و طراحی شهری در تحولات مُدرن، برنامهریزان شهری میتوانند فضاهایی را ایجاد کنند که از هویت جمعی برای مردم تصاویر زیباتری بسازند، تبادل فرهنگها را ترویج و احساس غرور و تعلق را در میان ساکنان تقویت کنند. در نتیجه، عوامل اثرگذار معماری زمینه گرا در برنامهریزی شهری بر تأثیر متقابل بین تاریخ، فرهنگ، محیط و نیازهای انسانی در شکلدهی به شهرهایی که در آن زندگی میکنیم، تأکید میکند. با پذیرش شهرسازی پاسخگو، تبدیل مناطق تاریخی و ادغام هُویت فرهنگی در طراحی شهری، شهرها میتوانند به مراکز شهری پُر جنب و جوش، پایدار و تابآور تبدیل شوند که ارزشها و آرزوهای ساکنان خود را منعکس میکنند. کاوش و بهکارگیری مداوم اصول معماری زمینه گرا در برنامهریزی شهری، نَوید ایجاد شهرهایی را میدهد که نه تنها از نظر زیباییشناختی خوشایند، بلکه برای همه مردم کاربردی، فراگیر و غنیکننده باشند.
صحبت کردن در مورد موضوعاتی که آشنا به نظر میرسند، گاهی اوقات دشوارتر از ناآشناهای جدید است. یک موضوع جدید را میتوان بدون اضطراب با روشهای فکری موجود، مورد بحث قرار داد، اما صحبت در مورد موضوعی که بارها و بارها مورد بحث عموم قرار گرفته است، بدون مشاهده میدانهای گسترده و احتمالا رویکردهای پراکنده آن که در جهات بسیار متفاوتی قرار دارند، نه تنها ضروری بلکه دشوار نیز هست. اگر بگوییم کاریزمای معماری زمینه گرا فراتر از دربرگرفتن یک موضوع است، به بیراهه نرفتهایم. به این خاطر که بخشی از آن در خارج از موضوع جُستُجو میشود یا ریشه در فضایی بیرون از آن دارد. صحبت در مورد زمینه گرایی در معماری یک بحث نسبتا تازه است. احتمالا بیش از نیم قرن نیست که با نوشتههایی در این زمینه مواجهیم و بر اساس یافتهها و شاخصههایش توانستهایم در مورد ویژگیهای آن به نحوی بحث کنیم که بشود آن را برای عموم ارائه داد. معماری زمینه گرا که در هر زبان و فرهنگی به شکل خاص خود تعریف میشود، مبتنی بر ریشههای در آن معماری گذشتههای دور و نزدیک است، اما ضرورتا نیاز به وجود چنین شرطی نیست.
به همین دلیل آنچه در این مقاله به آن پرداختهایم محتواییست که مکررا وابسته به تغییرات به روز در جهان معماری، به بررسی جنبههایی نو از تعاریف و اصول کشفشده معماری زمینه گرا خواهد پرداخت تا نه تنها به رسالت خود در زمینه گسترش دانش علاقهمندان به این شاخه از معماری بپردازد، بلکه نقش کوچکی در گسترش آشنایی با فرهنگ زمینه گرایی در همه ابعاد زندگی ایفا کند.